مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
شاعر : وحید محمدی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب
روضـه بـرپـا بود هر جا آب بود روضـههـایـش ذکـر بـابـا آب بود
مـقــتــل جـانـســوز آقــا آب بـود: تـشـنـه لـب بــود آه امــا آب بــود
روضهخـوانش گاه ظرفی آب شد
گاهگاهی روضهخـوان قصاب شد
مــاجــرای آب آبـش کــرده بــود غــصـۀ اربـاب آبـش کــرده بــود
مـادری بـیتـاب آبـش کـرده بـود دخـتری بیخـواب آبش کرده بود
یـا خـودش بـاریـد دائـم یـا ربـاب
روضه میخواندند هر دم با رباب
پیـکـری را بر زمـین پـامـال دیـد شـمـر را در گــودی گـودال دیـد
عـمـه را بـالای تـل بـیحـال دیـد لـشکـری را در پی خـلـخـال دیـد
هجـمـۀ شـمـشـیـرها یـادش نرفت
سنـگها و تیـرهـا یـادش نـرفـت
هم به تن رخـت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خـیلی جـسارت دیده بود از حـرامیهـا شـرارت دیـده بـود
آتــش بــیداد دنــیــا را گــرفــت
شـمـر آمـد راه زنهـا را گـرفـت
عـمه را با دسـت بـسـته میزدنـد با هـمان نـیـزه شـکـسـته میزدند
بـچـههـا را دسـته دسـته میزدنـد میشدند آنـقـدر خـسته... میزدند
تـازیـانه جای طفـلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
بـا تـنـش زنـجـیـرها درگـیـر بود در غـل و زنـجـیـر امّـا شـیر بود
از نـگـاه حـرمـلـه دلـگــیــر بــود او جــوان بـود آه امّـا پــیــر بـود
ماجـرای شام پشـتـش را شکـست
غصههای شام پشـتش را شکست
کـوچههای شـام پیـرش کرده بود شهـر و بـارعـام پیرش کرده بود
سنگ روی بـام پیـرش کرده بود طعـنه و دشـنـام پیـرش کرده بود
خطبه خواند و شام را تسخیر کرد
فاش مکـر و فـتـنه و تـزویر کرد
درد و رنج و غـصـۀ بـسـیار دیـد از زبــان شــامـــیـــان آزار دیــد
خـواهـرانـش را سـر بــازار دیـد عمه را در مـعـرض انـظـار دیـد
بزم مِی بود و سر و طـشتی طلا
خـیـزران بود و عـزیز مصطـفی
داغ بر نیـزه سرش هم جای خود بـوریـا و پـیکـرش هم جـای خود
دست بی انگشترش هم جای خود ماجرای خواهـرش هم جای خود
خـاک را هــمـسـایـۀ افـلاک کـرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
|